محمد كلباسي، كه پيش از اين ترجمهي ارزشمند كتاب دوجلدي ادبيات و سنتهاي كلاسيك او را انتشارات آگاه به زيور چاپ آراسته است، آنطور كه خود ميگويد، قسمتي از نوشتههاي منتشرنشدهاش، يعني يازده داستان كوتاه، را در مجموعهي صورت ببر چاپ كرده است.
او در گفتوگوي كوتاهي با روزنامهي ايران (86/4/30) چنين ميگويد: "... اگر اطلاع داشته باشيد من خيلي مرتب كار نكردم. آن نويسندگاني كه شكل و روندي را ميشود در كارشان ديد، كساني هستند كه آثارشان را به ترتيبي منتشر ميكنند. اما من خيلي آثار چاپ نشده دارم. در حقيقت هر از چند گاهي برگزيدهاي از داستانهايم را در قالب كتاب منتشر كردهام. اما ميتوان گفت داستانهاي صورت ببر مربوط به سالهاي بعد از هشتاد، هشتادويك است."
"اين بندهي فقير اسدالله، مأمور ويژهي باغ ملي، از زماني كه آمادهباش دادند، يعني درست از پيش از ظهر تعطيلات، آن حوالي ميپلكيدم. عصازنان ميرفتم و سرفه دست از سرم برنميداشت. البته مستحضريد كه وضع ريهام اصلاً خوب نيست. دكترها تشخيص آسم دادهاند؛ اما سيدجعفر دواچي عطار محلهي بارفروشها، ميگويد ميرزا اين حرفها مزخرف است. دواي درد تو پيش من است.عليايحال بيعانهاي از بنده گرفته و يك مشت علفيات داده، صبح و ظهر و شب بعد از غذا، جوشاندههاش را كه مثل مركب سياه است و عين دم مار تلخ، سر ميكشم مطلقاً افاقه نكرده..." (از متن كتاب).
نويسنده
|
محمد كلباسي
|
قطع
|
رقعي
|
نوع جلد
|
شوميز
|
زبان
|
فارسي
|
تعداد صفحات
|
216
|
سال انتشار
|
1388
|
نوبت چاپ
|
1
|
ابعاد
|
* *
|
وزن
|
250
|